گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

گندم طلائی ما

یلدای 94

عزیز دلم یلدای امسال خودمون سه تایی بودیم،حسابی هم خوش گذروندیم،اولش قرار بود زهرا اینا بیان ولی مامانش صبح زنگ زد وگفت زهرا سرما خورده اینم سفره ی ما،اولین باری بود که سفره میچیدمو خیلی لذت بردم   من توکاسه انار قاشق گذاشته بودم بعد از عکاسی دیدم توکاسه کنس شور هم قاشق هست،دیگه دخترم صلاح دیده اونجا هم بذاره میگم ژست بگیر میگی من خوابم میاد   عاشق اناری با اینکه اصلا برات خوب نیست،ولی بهت یاددادم حداقل هسته هاشو نخوری    فدای ژستهات       عکاسی هم که تموم شد دیدم مشغوله در آوردنه لباس هاتی      ...
30 آذر 1394

روزانه های 30 ماهگی

عشقدونه مامان 2/5 ساله شدنت مبارک البته با تاخیر،آخه برای تعطیلات رفته بودبم کیاکلا و نشد دیگه وبتو سر وقت آپ کنم،الانم عکسهای این ماهو برات میذارم بعدا مفصل در مورد کارهای این ماهت مینویسم یه 12 روزی بودیم کیاکلا وحسابی بهمون خوش گذشت،مهمترین اتفاق این ماهم این بود که مامانجون یه پتوخوشگل به انتخاب خودت برات خرید و اون پتو نوزادیتوکه همه جا همراهت بود و دیگه معروف شده بود تو فامیل ول کردی،خیلی هم راحت همش نگران بودم چطور از این پتو جدات کنم آخه هم خیلی بد رنگ شده بود هم زبر،یعنی جوری بهش وابسته بودی وقتی می انداختمش توماشین گریه میکردی تا شسته بشه بعدشم همونجو خیس میکشیدی تنت ولی دختر گلم این دفعه هم منو سر بلندکرد توحیاطم...
18 آذر 1394
1